A review by robertkhorsand
Conversation in the Cathedral by Mario Vargas Llosa

5.0

English Edition (No spoilers):
Mario Vargas Llosa, a literary giant with a significant influence, requires no introduction or flattery. His works speak for themselves, well-known and widely praised. Rather than reiterating established praise, let's delve into lesser-explored facets.
In Llosa's tales, characters are plentiful yet purposeful. They don't wander aimlessly but contribute meaningfully to the narrative. If you're just beginning with Llosa, consider crafting a character map to better navigate the complex relationships among the characters.
Influenced by Faulkner, Llosa seamlessly employs the 'stream of consciousness' and utilises 'flashbacks.' To those unfamiliar with Llosa, I advise starting with some of his more approachable works before tackling the challenging read that is 'Conversation in the Cathedral.'
The entire story, from start to finish, is narrated through the dialogue of Santiago Zavala and Ambrosio at the Cathedral café. Whether discussing a specific work or making a general observation about Llosa's storytelling style, this dialogue serves as a captivating narrative device. In his masterpiece, Llosa delves into characters living under Odría's dictatorship, examining the impact of self-governed rulers over time on a diverse cast, from prostitutes to students and the wealthy.

نسخه‌ی فارسی (فاقد محتوای افشا کننده):
رمانی به شدت سخت، قوی، و نهایتا سومین کتاب برتری که تا به امروز خوانده‌ام.
عالیجناب یوسا به عنوان یکی از سلاطین بر حق ادبیات، نه نیاز به تعریف و تمجید حقیر دارد و نه نیاز به معرفی آثارش توسط بنده. آثار این استاد فرهیخته هم به اندازه‌ی کافی معروف هستند و هم به اندازه‌ی کافی در موردشان نوشته شده. بنابراین بنده به جای ذکر مواردی که دوستان بارها و بارها به آن‌ها اشاره کرده‌اند، تلاش می‌کنم دست روی نقاطی بگذارم که از آن‌ها صحبت نشده و یا کم‌تر صحبت شده.
تا به امروز دو شاهکار(این کتاب و سور بز) دو رمان خوب(«چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟» و «مرگ در آند»)، و یک ناداستان یا خطابه تحت عنوان «چرا ادبیات؟» از ایشان خوانده‌ام و به جرات می‌توانم بگویم، برخلاف برخی نویسندگان که خود در داستانی که خلق کرده‌اند گم یا غرق می‌شوند، ایشان از سطر اول تا نقطه‌ی پایان داستانش را در کنترل و تسلط کامل خود دارد، و از همه‌ی این‌ها مهم‌تر می داند که چه می‌نویسد.
شخصیت‌های استاد یوسا، بنا به شکل و ساختار آثار ادبیات امریکای لاتین تعداد زیادی دارند اما رها نیستند، گم نمی‌شوند و بی‌خود و بی‌جهت پای‌شان به داستان وا نمی‌شود.
مانند تمام آثار امریکای لاتین به دوستانم پیشنهاد می‌کنم، پیش از آغاز مطالعه‌ی چنین آثاری یک شجره‌نامه از شخصیت‌ها برای خود تهیه کنند.
عالیجناب یوسا به سبک الگو و اسطوره‌اش(عالیجناب فاکنر)، یعنی «سیال ذهن» قلم می‌زند اما هر آن‌جا که دلش بخواد از تکنیک «پس و پیش کردن زمان» نیز بهره می‌جوید.
اگر شخصی از من بپرسد، برای شروع خوانش یوسا از کدام اثر آغاز کنم؟
قطعا پاسخ من «گفتگو در کاتدرال» نخواهد بود.
این رمان اثری‌ست سنگین که بین تمامی آثار این استاد فرهیخته، بیشترین زمان و انرژی را از ایشان گرفته. اعتراف می‌کنم هنگام مطالعه‌ی چند فصل نخست به قدری دچار مشکل می‌شدم که گاهی یک پاراگراف را چهار یا پنج بار می‌خواندم تا از تغییرات راوی و پرش‌های زمانی آگاه شوم!
از نظر سختی مطالعه این کتاب را در سطح بهترین کتابی که تا به امروز خوانده‌ام یعنی «خشم و هیاهو» می‌دانم، با این تفاوت که عالیجناب فاکنر نسبت به خواننده بسیار بی‌رحم‌تر از آقای یوساست، اما قویا معتقدم اگر خواننده علاقه‌مند و صبور باشد، مزد صبر و علاقه‌اش را قطعا از آثار عالیجنابان خواهد گرفت.
تمام داستان کتاب طی دیالوگی مابین «سانتیاگو زاوالا» و «آمبروسیو» روایت می‌شود که در کافه کاتدرال پشت یک میز نشسته‌اند و حین نوشیدن آبجو، آن‌چه بر یکدیگر گذشته را برای همدیگر تعریف می‌کنند.
استاد یوسا در شاهکارش به دنبال نمایش چهره‌ی دیکتاتور پرو نیست، بلکه در حال بررسی و واکاوی شخصیت‌هایی‌ست که در دیکتاتوری اودریا زندگی می‌کنند... از فاحشه‌ها، دانشجویان، کارگرها، مردم بدبخت، افراد ثروتمندی همچون «دون فرمین زاوالا» گرفته تا «دون کایو برمودز» که بر صندلی قدرت در دیکتاتوری اودریا نشسته بود و ... .
ایشان در این رمان تاریخی، تاثیراتی که مردم در گذر زمان از حاکمان خودکامه می‌گیرند را بررسی کرده و چهره‌ی آنان را به خواننده نشان می‌دهد.
گفتار اندر سانسور کتاب در ایران
از این تریبون استفاده می‌کنم، و یکبار برای همیشه در مقابل اشخاصی که می‌گویند این کتاب سانسور نشده، و آن عده‌ای که نسخه‌ی قدیمی کتاب را دارند و ادعا می‌کنند که چون قدیمی است سانسور نشده، بایستم و با قاطعیت اعلام کنم قدیمی‌ترین نسخه‌ی موجود این کتاب نیز سانسور شده است.
من کتاب را به زبان انگلیسی مطالعه کردم اما بخش‌های زیادی از کتاب را با ترجمه‌ی آقای کوثری تطابق دادم، و نتیجه آن بود که ایشان را از لیست مترجمان مورد اعتمادم خارج کنم. در خصوص ایشان و ابهام‌هایی که با ترجمه‌اش در ذهنم ساخته بسیار نوشته‌ام، اما به رسم ادب در تلاشم ابتدا نقد‌هایم که بخشی به سانسور، و بخشی به نابودی فرهنگ اثر و ایرانیزه کردن آن برمی‌گردد را از طریق یکی از دوستان به ایشان منتقل کنم و پس از اخذ یا عدم اخذ جواب این ریویو را بروزرسانی خواهم نمود.

سی‌ام خرداد یک‌هزار و چهارصد و دو
ویرایش شده (افزودن ریویوی انگلیسی) مورخ سی‌ام آبان یک‌هزار و چهارصد و دو