baharshahraki's review against another edition

Go to review page

4.0


خوندن این کتاب برای همه ی ما توی این شرایط ایران واجبه.
نویسنده از عبارت پساتوتالیتر برای رژیم ایدئولوژیک کشورش چکسلواکی استفاده میکنه، چون می خواد بگه «با نظام توتالیتری روبه رو هستیم که از پایه و اساس با دیکتاتوری های کلاسیک و دریافت معمولمان از توتالیتاریسم تفاوت دارد.» اون ماهیت این نوع رژیم هارو شگفت انگیز می دونه، چون به نام آزادی انسان ها، اون ها رو به بردگی می کشه، به نام دموکراسی، انتخابات نمایشی برگزار می کنه و به نام جریان آزاد اطلاعات، انسان ها رو از شنیدن و خوندن دیدگاه های مخالف محروم می کنه.
“چون رژیم دربند دروغ های خودش است، باید همه چیز را جعل کند و وارونه جلوه دهد.. باید وانمود کند به حقوق بشر احترام می گذارد، کسی را مورد پیگرد و آزار قرار نمی‌ دهد، از هیچ چیز و هیچ کس ترسی ندارد و باید وانمود کند که در هیچ موردی وانمود نمی کند..”

robertkhorsand's review against another edition

Go to review page

3.0

چرا خواندن این کتاب به من پیشنهاد شد؟!
اصلا این کتاب چه ارتباطی با ساختار سیاسی کنونی ایران که گونه‌ای نادر است و هم‌چنین با جنبش تازه شکل گرفته‌ی «زن، زندگی و آزادی» دارد؟
پر واضحه در برخی زمان‌ها، خواندن برخی‌ کتاب‌ها سرعت می‌گیرند و بین خواننده‌ها دست به دست می‌شوند...
مثلا در زمان شیوع همه‌گیری کرونا، خواندن کتاب‌هایی از جمله «کوری» شدت گرفتند.
در آغاز جنبش اخیر در ایران، خواندن کتاب‌هایی در مورد شناخت دیکتاتور و دیکتاتوری، نحوه‌ی مقابله و جنگیدن با شخص دیکتاتور و ساختاری که بنا کرده و ... کاملا طبیعی‌ بوده و صدالبته امری عالی، چون شخصا معتقدم اگر ده بار دیگر نیز در ایران انقلاب سیاسی رخ دهد، نه زن به آزادی و برابری می‌رسد و نه خانواده‌ها به رفاه می‌ٰرسند و کیفیت زندگی ارتقا می‌یابد.
معتقدم این آمار از میزان تحصیل‌کرده‌ها آماری‌ست کاملا فریبنده... این تحصیلات و مدارکی که ما کیلویی اخذ کرده‌ را بهتر است بیندازیم در کوزه و آبش را بخوریم.
جامعه‌ی کنونی ما عقیم و جاهل است و فاصله‌ی زیادی با پذیرش آزادی دارد. هیچ جامعه‌ای را نمی‌توان به زور به سوی آزادی هل داد. نمونه‌اش سال‌ها دموکراسی نیم‌بندی که در افغانستان پدید آمد.
پس از حمله‌ی ایالات متحده امریکا به افغانستان، طالبان در هزاران سوراخ جا خوردند. دموکراسی جدید سال‌ها افغانستان رو به جلو حرکت کرد و پس از خروج ایالات متحده امریکا، طالبان ظرف مدتی کوتاه مجددا قدرت را قبضه کرد. اگر این هل دادن مردم افغانستان به سوی دموکراسی و آزادی نتیجه بخش بود، مردم افغانستان تا آخرین نفر تا آخرین قطره‌ی خون ایستادگی می‌کردند مقابل طالبان، اما طالبان شهر به شهر مانور داد و بدون مقاومت به پایتخت رسید و ... .
من در دوره‌ی پهلوی زندگی نکرده‌ام اما برای حس خفقان، سیاهی و فساد دوران پهلوی نیاز به این نیست که حتما زندگی کرده باشم. به نسبت جمعیت در آن دوران نفرات زیادی نه روشن‌فکر بلکه منورالفکر داشتیم که موتور پیشران انقلاب گردیده توده‌ها را فعال و در نهایت انقلابی به راه انداختند که شاه فاسد را از کشور فراری دادند.
به هیچ‌وجه و تحت هیچ‌شرایطی نمی‌توانم سلطنت‌طلب‌هایی که مدح دیکتاتوری محمدرضا پهلوی را می‌گویند تحمل کنم. این‌که پس از انقلاب، حکومت جدید مرزهای جدیدی در ابعاد فساد، کشتار مخالفین و زیر پا گذاشتن قوانین انسانی با تصویب قوانین دلخواه گشوده، باعث شده دوره‌ی پهلوی گل و بلبل دیده شود،‌ وگرنه دلیل نمی‌شود روی شاهِ فاسد و جنایتکار فراری سفید شود.
از این بحث بگذرم که اگر بخواهم حرف بزنم تمامی ندارد...

این کتاب از جمله‌ کتاب‌هایی‌ست که با شروعش در یک استوری اینستاگرامی نوشتم:
این کتاب برای گروهی از خواننده‌ها سم است.
هنوز هم اعتقاد دارم سم کشنده‌ای برای عده‌ایست. برای آن عده که با خواندن برخی جملات از قبیل جملات زیر:
"رژیم در بند دروغ‌های خودش است... باید همه‌چیز را جعل کند و وارونه جلوه دهد. باید گذشته را جعل کند، باید حال را جعل کند، و باید آینده را هم جعل کند. باید آمارها را جعل کند. باید منکر این شود که یک دستگاه امنیتی فراگیر، غیرپاسخگو و خودسر دارد. باید وانمود کند به حقوق بشر احترام می‌گذارد و باید وانمود کند کسی را مورد پیگیرد و آزار قرار نمی‌دهد. باید وانمود کند از هیچ‌چیز و هیج‌کس نمی‌ترسد. باید وانمود کند در هیچ موردی وانمود نمی‌کند."

"ایدئولوژی یکی از ستون‌های استحکام و پایداری نظام است، اما این ستون روی زیربنای بسیار سستی ساخته شده... ستونی ساخته شده بر پایه‌ی دروغ‌ها. این ساختمان تا زمانی دوام خواهد آورد که مردم حاضر باشند زیر سقف دروغ زندگی کنند."

"هیچ‌وقت روشن نمی‌شود که آن قطره‌ی آخری که صبر مردم را لبریز می‌کند کی فرو خواهد افتاد، یا اصلا آن قطره چه خواهد بود. این دلیلی‌ست که رژیم در واکنشی پیش‌گیرانه حتی کوچک‌ترین تلاش برای اصلاح خود نمی‌کند و فقط سرکوب می‌کند."

تشابهاتی در کشور ایران پیدا می‌کنند و فکر می‌کنند تمام، دیگر تمام و همه چیز را فهمیدند! اما این کتاب نه با ساختار ایران شباهت دارد و نه اصلا برای ایران نوشته شده.

خواندن این کتاب برای من به مثابه اختراع مجدد چرخ بود و چیزی به من اضافه نکرد.
مرور دانسته‌های هاول و جمع‌بندی‌اش را در کتاب خواندم. دانسته‌هایی که خاصه برای بلوک خودش نگارش شده و نه توصیه‌ها، نه راهکارها و نه قواعد بازی‌اش به درد جوامع شرقی نمی‌خورد.

بیست و دوم دی‌ماه یک‌هزار و چهارصد و یک

elle_tea's review against another edition

Go to review page

5.0

یکی از کاربران توییتر درباره این کتاب خیلی خلاصه و در یک توییت نوشته بود: «آب دستتونه بنوشید بعد این کتاب قدرت بی‌قدرتان رو بخونید.
فک کنم یه رندی درباره امروز ایران نوشته به نام واتسلاو هاول منتشر کرده مجوز بگیره.»
همین توییت تلنگری شد که سراغ این کتاب برم و حالا هم هرچند نظر ایشون رو اغراق شده می‌دونم ولی فکر می‌کنم بهترین حرفی هست که میشه در معرفی و تشویق به خوندن این کتاب گفت. خوندن این کتاب به درک بهتر رابطه بین یک نظام ایدولوژیک، قانونش، مردم و همچنین مبارزات مدنی و تأثیراتش کمک زیادی می‌کنه و برای همین خوندنش رو خیلی مفید می‌دونم و توصیه می‌کنم.
پ.ن: ترجمه دیگه‌ای از این کتاب رو بنیاد برومند رایگان منتشر کرده،اما من همین نسخه نشر نو رو خوندم و به نظرم ترجمه خوبی هم داشت.

telahe's review against another edition

Go to review page

5.0

یکی از کاربران توییتر درباره این کتاب خیلی خلاصه و در یک توییت نوشته بود: «آب دستتونه بنوشید بعد این کتاب قدرت بی‌قدرتان رو بخونید.
فک کنم یه رندی درباره امروز ایران نوشته به نام واتسلاو هاول منتشر کرده مجوز بگیره.»
همین توییت تلنگری شد که سراغ این کتاب برم و حالا هم هرچند نظر ایشون رو اغراق شده می‌دونم ولی فکر می‌کنم بهترین حرفی هست که میشه در معرفی و تشویق به خوندن این کتاب گفت. خوندن این کتاب به درک بهتر رابطه بین یک نظام ایدولوژیک، قانونش، مردم و همچنین مبارزات مدنی و تأثیراتش کمک زیادی می‌کنه و برای همین خوندنش رو خیلی مفید می‌دونم و توصیه می‌کنم.
پ.ن: ترجمه دیگه‌ای از این کتاب رو بنیاد برومند رایگان منتشر کرده،اما من همین نسخه نشر نو رو خوندم و به نظرم ترجمه خوبی هم داشت.

salamon's review against another edition

Go to review page

5.0

سپهر پنهان زندگی؛ زیستن در دایره‌ی حقیقت

نویسنده با گرفتن این فرض که چیزی مشترک در بین انسان‌ها به نام اهداف اصیل زندگی وجود پنهان اما قدرتمندی داره، بر این باوره که نیاز برای قرار گرفتن در مسیر این اهداف به صورت‌های مختلف سر برخواهد آورد و شکل‌های تحمیل‌شده و غیرطبیعی زندگی رو نفی خواهد کرد.

به دریافت من جستار کوتاه دلنشینیه این کتاب. شاید یک علتش این باشه که به ما ستم‌زدگان امیدهایی میده که نمیشه به راحتی بنیادشون رو از ریشه کند (و البته بیشتر تجربی‌ان تا استدلالی). علت مهم دیگش اینه که سرزمین اهالی چک که این جستار از اون براومده مدت نسبتا کوتاهی بعد از تاریخ نوشته‌شدنش (کمی بیش از یک دهه) تغییر بزرگی در سطح قدرت رو به خودش میبینه. البته این که چک‌ها چه مقدار از این تغییر رو وامدار گسترش سپهر پنهان زندگی به تعریف نویسنده هستند، شاید بشه تنها بعد از موشکافی بسیار در سیر وقایع و احوالات این ملت و کل بلوک شوروی فهمید.

ممکنه اشکالاتی در این کتاب وجود داشته باشه و با وجود این به این کتاب پنج ستاره میدم بیشتر به این دلیل که یک نگاه مهم و کمتر دیده شده به انسان و اجتماع و روابط و نیازهای انسانی رو با شفافیت بیشتری بیان کرده و همچنین به خاطر اینکه نوشته‌ای حاصل مشاهده‌ای دقیق در شرایط مبهم به شمار میاد.


بریده‌هایی از کتاب


"ایدئولوژی شیوه‌ی دلفریب و غلط‌اندازی برای ارتباط با جهان است. به انسان‌ها توهم هویت، کرامت و اخلاق می‌دهد، اما در واقع راه را برای دست‌ کشیدن از همه‌ی آن‌ها هرچه هموارتر می‌کند. چون منبع چیزی فراشخصی و عینی است، به افراد امکان می‌دهد وجدانشان را فریب دهند و عقیده‌ی حقیقی و راه و رسم زندگی خفت‌بارشان را از چشم جهانیان و خودشان پنهان نگاه دارند."

"انسان‌ها ناچارند در دل دروغ زندگی کنند، اما این ناچاری فقط از آن روست که آنها قادر به زندگی در میان دروغ هستند."

"آزادی بدون برابری در برابر قانون، و برابری در برابر قانون بدون آزادی نمی‌تواند وجود داشته باشد."

"...جایی که خواسته‌های نظام پساتوتالیتر با اهداف واقعی زندگی تضاد و تعارض پیدا می‌کند. این هدف‌های واقعی زندگی طبیعتا شکل‌های بسیار مختلفی به خودشان می‌گیرند. گاهی در شکل منافع مادی یا اجتماعی یک گروه یا فرد تجلی پیدا می‌کنند؛ گاهی هم به شکل منافع فکری و معنوی خاصی ظاهر می‌شوند؛ و گاهی هم چیزی نیستند جز ابتدایی‌ترین خواسته‌های زیستی آدم‌ها، نظیر این خواسته‌ی ساده که بتوانند با عزت و کرامت راه خودشان را در زندگی پیش بگیرند. چنین تضاد و تعارضی خصلتی سیاسی پیدا می‌کند، نه به این دلیل که آن اهداف واقعی زندگی که به دنبال پیدا کردن گوش شنوایی بوده‌اند از ابتدا ماهیتی سیاسی داشته‌اند، بلکه به این دلیل که کنترل تودرتوی نظام پساتوتالیتر که مبنای اغماض‌ناپذیر آن است، هر عمل یا بیان آزادانه، هر تلاشی برای زیستن در دایره‌ی حقیقت را لزوما تهدیدی برای خودش و عملی صددرصد سیاسی به حساب می‌آورد."

"این پارادوکس واقعا بی‌رحمانه‌ای است که هرچه عده‌ای از شهروندان در دفاع از بقیه‌ی شهروندان بیشتر به پا می‌خیزند، بیشتر هم با لقبی از آنها یاد می‌شود که در نهایت آنها را از《بقیه‌ی شهروندان》جدا می‌کند."

"...اگر قرار است سازماندهی در خدمت مردم باشد، و نه برعکس، آن‌وقت مردم باید در آزادی به سر ببرند و فضایی به وجود بیاید که بتوانند از راه‌های معنادار به خودشان سازمان بدهند. وقتی برعکسِ این رویکرد در پیش گرفته می‌شود، یعنی مردم اول به نحوی سازماندهی می‌شوند (آن هم به رهبری کسی که همیشه بهتر از همه می‌داند《مردم چه می‌خواهند》) تا بعد بتوانند به اصطلاح به رهایی برسند، تباهی و فسادی به بار می‌آید که همه‌ی ما دیگر با تمام وجود تجربه‌اش کرده‌ایم و کاملا برایمان آشناست."

"از مجموعه قوانین هم، مثل ایدئولوژی، به شکل یک بهانه و دستاویز استفاده می‌شود. اِعمال بی‌شرمانه‌ی قدرت ملبس به جامه‌ی فاخر نص قانون می‌شود؛ توهم خوشایندی به وجود می‌آورد که عدالت در حال اجراست، جامعه در امن و امان است و نظارت بی‌طرفانه‌ای بر اِعمال قدرت وجود دارد. همه‌ی اینها برای مخفی نگه‌داشتن ذات واقعی رویه‌ی قانونی در نظام پساتوتالیتر است؛ یعنی ملعبه کردن کامل جامعه."

"افرادی که دست به اعمال مبتکرانه‌ی مستقل می‌زنند سعی نمی‌کنند در لباس منجی ظاهر شوند؛ آنها نقش نیروهای پیشرو اجتماعی یا نخبگانی را بازی نمی‌کنند که گویی فقط آنها هستند که بهترین راه را می‌شناسند و وظیفه‌شان《بالا بردن آگاهی》توده‌های《ناآگاه》است."

"آنچه بسیار مهم است این است که نگذاریم هدف اصلی _ تلاش و پیکار هر روزه و بی‌مزد و منت و تمام‌نشدنی برای زندگی آزادانه‌تر و صادقانه‌تر، و بی‌قیل و قال و شرافتمندانه _ تحت هیچ محدودیتی قرار گیرد، در اصلش تردیدی راه یابد، در دام شگردهای سیاسی گرفتار آید و وابسته‌ی حدس و گمان درباره‌ی نتیجه‌ی کار یا خیال‌پردازی شود."

"به نظر من بازگرداندن کانون توجه در سیاست به آدم‌های واقعی راهی بسیار اساسی‌تر و ریشه‌ای‌تر از بازگشت صرف به مکانیسم‌های هر روزه‌ی دموکراسی غربی یا به اصطلاح بورژوایی است."

"فقط با پشتیبانی وجودی و تمام‌عیار تک‌تک اعضای جمع است که می‌شود سنگری همیشگی جلو پیشروی‌های خزنده‌ی توتالیتاریسم بر پا کرد‌. این ساختارها طبیعتا باید برآمده از پایین و حاصل خودساماندهی اجتماعی اصیل باشند."
More...